جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مزابل

مزابل

مزابل
مزبله ها، جاهای ریختن خاکروبه و سرگین، شله ها، شوله ها، کلجان ها، جمعِ واژۀ مزبله
مزابل
فرهنگ فارسی عمید

مزابل

مزابل
جَمعِ واژۀ مَزبله (ب َ / ب ِ ل َ) . (غیاث) (دهار). سرگین جای. (آنندراج) : استخوانها از مزابل برمی گرفتند و خرد می کردند و غذا می ساختند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 326).
ز آن علی فرمود نقل جاهلان
برمزابل همچو سبزه است ای فلان.
مولوی
لغت نامه دهخدا