مجرایی عضلانی که از حلق تا معده کشیده شده و با حرکات دودی شکل خود غذا را به معده هدایت می کند، سرخ نای نزاع، جدال، خصومت، برای مِثال یکسره میره همه باد است و دم / یکدله میره همه مکر و مری ست (حکیم غمناک- صحاح الفرس - مری)
از مراستیزه جدال کردن برابری کردن با کسی در قدر و مرتبه و بزرگی: خط فریشتگان را همی نخواهی خواند چنین به بی ادبی کردن و لجاج و مری. (ناصر خسرو) ریا کننده: من بپرسم کز کجایی هی مری تو بگویی نه ز بلخ ونز هری. (مثنوی)
در لغت فرس اسدی این لغت به معنی اشتری خرد که در عقب میرود آمده است. امادر سایر مآخذ دیده نشد. (لغت فرس چ اقبال ص 528) زیادتی باشد در اصطرلاب پهلوی رأس الجدی و مماس با حجره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
نان خورشی است مانند آبکامه. (منتهی الارب). آبکامه. (دهار). آنچه قاتق نان کنند. و گویی نسبت است به مُرّ. عامۀ مردم آن را کامخ گویند و در نزد اطباء از داروهای قدیم بشمار می آید. بهترینش آن است که از آرد جو ساخته باشند. (از اقرب الموارد). چیزی است که به فارسی آن را آبکامه و به هندی کانجی نامند و آن آبی باشد که در آن غلۀ مطبوخ انداخته ترش کنند. (غیاث) (آنندراج). آبکامه را گویندو آن خورشی است مشهور خصوصاً در اصفهان. (برهان)