آسه چرخ آسه چرخ چاه، چوب سرمه سرمه کش، باز بند چلیپا گونه ای که مرغان شکاری بر آن نشینند، میخ، ساغه تخمدان، خامه امرود گلابی: بر سر شاخی مرودی چند دید باز صبری کرد و خود را وا کشید. (مثنوی) میل سرمه، آهن حلقه لگام که گرد آن باشد، چرخ آهنین دول، میله ای که باز بر آن نشیند و زنجیری دارد که پای بازرا بدان بندند: شیر نخواهد به پیش او در زنجیر باز نخواهد به پیش او در مرود. (منوچهری)
ستنبه شدن دیو. (المصادر زوزنی). ستنبه و سرکش گردیدن و یا از همه هم پیشگان سبقت بردن، خوی گرفتن بر چیزی و همیشگی ورزیدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عادت کردن. (دهار). مروده. و رجوع به مروده شود
میل سرمه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سرمه چوب. (دهار) .سرمه کش. چوب سرمه دان. میل سرمه: کان (بقراط) کثیرالصوم قلیل الأکل و بیده أبداً اما مِبضع و اًما مِرود. (عیون الانباء ج 1 ص 28)، آهن حلقۀ لگام که گرد آن باشد، چرخ دلو از آهن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، وتد. (از اقرب الموارد). میخ، مفصل. ج، مَراود، محور. (اقرب الموارد)، میله ای که باز بر آن نشیند و زنجیری دارد که پای بدان بندند. حلقه ای مانند زنجیر که بدان پای باز را بندند یا گردن یوز را: اما مرود باز باید آهنین باشد خاصه در کریز خانه و برنشیمۀ خود صواب آن است که از آهن بود و چون بر دست گیرند و مرود از سیم و زر بود شاید. (بازنامۀ نسوی ص 105). و یوز بود که عادت دارد که مَرَس به دندان ببرد (قطع کند). و یوزداران زنجیر به مرودش اندر کشند و او ناچار زنجیر خاید و بیم آن بود که دندانش بشکند و اگر نشکند سوده شود و زیان دارد. (بازنامه ص 171). شیر نخواهد به پیش او درزنجیر باز نخواهد به دست او در مرود. منوچهری
مخفف امرود است که کمثری باشد. (از برهان). امرود. (جهانگیری). گلابی. شاه میوه. پروند: یقین که بوی گل فقر از گلستانیست مرود هیچ کسی دید بی درخت مرود. مولوی