معنی مرمی - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مرمی
مرمی
- مرمی
- آماجار، پرتاب شده انداخته شده پرتاب شده (تیر و جز آن)
فرهنگ لغت هوشیار
مرمی
- مرمی
- وسیله ای که بدان تیراندازی کنند. ج، مَرامی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مرمی
- مرمی
- نعت مفعولی از مصدر رمی و رمایه. رجوع به رمی و رمایه شود. افکنده شده. افکنده. انداخته. انداخته شده. پرتاب شده. گشاد داده
لغت نامه دهخدا
مرمر
- مرمر
- از سنگهای آهکی که صیقلی و جلا پذیر است، سنگ مرمر، نوعی سنگ دگرگون شده آهکی که به علت زیبایی در مجسمه سازی و نماسازی ساختمانها به کار می رود
فرهنگ نامهای ایرانی