جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مرمد

مرمد

مرمد
درد مند چشم چشم دردناک مقابل نامردمد: مادح خورشید مداح خود است که دو چشمم روشن و نامرمد است (مثنوی)، کسی که بدرد چشم مبتلاست
فرهنگ لغت هوشیار

مرمد

مرمد
رجل مرمد، مرد بیمار چشم. (منتهی الارب). رمد کرده شده. (غیاث). آنکه در چشم او رمد باشد. (از اقرب الموارد). أرمد. مبتلا به رمد. دردگین چشم.
- نامرمد، مقابل مرمد:
مادِح خورشید مداح خود است
که دو چشمم روشن و نامرمد است.
مولوی
لغت نامه دهخدا

مرمد

مرمد
نعت مفعولی از مصدر ترمید. رجوع به ترمید شود. بریان کرده در خاکستر گرم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خاکسترآلود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

مرمر

مرمر
از سنگهای آهکی که صیقلی و جلا پذیر است، سنگ مرمر، نوعی سنگ دگرگون شده آهکی که به علت زیبایی در مجسمه سازی و نماسازی ساختمانها به کار می رود
مرمر
فرهنگ نامهای ایرانی

محمد

محمد
نام پیامبر (ص)، ستوده شده، بسیار تحسین شده، نام سوره ای در قرآن کریم، به صورت پسوند و پیشوندهمراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند محمدامین، محمد علی، محمدحسین و علی محمد
محمد
فرهنگ نامهای ایرانی