جدول جو
جدول جو

معنی مرغ حق

مرغ حق((~ حَ قُ))
نوعی جغد که در شب برای شکار از لانه خود خارج می شود و صدایش شبیه کلمه «حق» است
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مرغ حق

مرغ حق

مرغ حق
جُغد، پرنده ای وحشی و حرام گوشت با چهرۀ پهن و چشم های درشت، پاهای بزرگ و منقار خمیده که در برخی از انواع آن در دو طرف سرش دو دسته پَر شبیه شاخ قرار دارد، بیشتر در ویرانه ها و غارها به سر می برد و شب ها از لانۀ خود خارج می شود و موش های صحرایی و پرندگان کوچک را شکار می کند به شومی و نحوست معروف است، مُرغ شَب آویز، پُژ، کوچ، مُرغ بَهمَن، کَلیک، چَغو، کَلِک، پُش، بوم، پَسَک، کُنگُر، مُرغ شَباویز، بوف، بایقوش، کول، کوف، هامِه، اَشوزُشت، شَباویز، بَیغوش، چوگَک، آکو، پَشک، کوکَن
مرغ حق
فرهنگ فارسی عمید

مرغ حق

مرغ حق
شباویز جرس جنبانی مرغان شب خیز جرس ها بسته بر مرغ شباویز (نظامی) - چوک آبی مگر چو من زغم عشق زرد گشت - وز شاخ همچو چوک بیاویخت خویشتن (بهرامی) آبی به بهی
فرهنگ لغت هوشیار

مرغ حق

مرغ حق
گونه ای جغد که در شب برای شکار و تغذیه از لانه اش خارج می شود و آوازش شبیه به کلمه ’حق’ است. جثه اش کمی از کبوتر بزرگتر است و دارای سرگردی است و پرهای خاکستری سیر متمایل به صورتی دارد و زیر شکمش زرد رنگ است. در اماکن متروکه و تنه درختان برای خود لانه می سازد. این پرنده برخلاف شهرتی که دارد پرندۀ بسیار مفیدی است زیرا از جوندگان کوچک و موذی وبرخی حشرات مضر تغذیه می کند به همین جهت باید در حفظ و نگهداری نسل آن کوشید. شب آهنگ. مرغ شباهنگ. شب آویز. دشت ماله. بیل باقلی. ابوحکب. چوک. هوگویک. چوکک. ضوع. بایغوش. بایقوش. بیغوش. مرغ حق گو. مرغ حق گوی.
- مثل مرغ حق، شب و روز نفرین کنان. (امثال و حکم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

مرغ سحر

مرغ سحر
بُلبُل، پرنده ای خوش آواز و به اندازۀ گنجشک با پشت قهوه ای و شکم خاکستری، هِزاردَستان، هِزاران، فَتّال، زَندواف، مُرغِ چَمَن، زَندباف، هِزار، عَندَلیب، صُبح خوٰان، بوبَردَک، بوبُرد، هِزارآوا، شَب خوٰان، زَندلاف، مُرغ خوُش خوٰان، شَباهَنگ، زَندوان
مرغ سحر
فرهنگ فارسی عمید

مرغ سقا

مرغ سقا
مرغی که در آب شنا می کند و منقار دراز دارد با پرهای سفید و قدش تا یک متر میرسد
فرهنگ لغت هوشیار