جدول جو
جدول جو

معنی مرس

مرس((مُ))
سیستم تلگراف الکترومغناطیسی که از علایم قراردادی خط و نقطه استفاده می کند و به نام مخترع آن ساموئل مرس معروف است، الفبای مرس
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مرس

مرس

مرس
علائم الفبایی که از نقطه و خط تشکیل شده است و برای فرستادن خبر به کار می رود، دستگاه تلگراف الکترومغناطیسی که با کمک این نوع الفبا اخبار را به نقاط دیگر می فرستد
مرس
فرهنگ فارسی عمید

مرس

مرس
راش، درختی جنگلی با ساقه قطور، برگ های ضخیم و گل های خوشه ای که چوب آن در صنعت کاربرد دارد، آلَش، چِلَر، آلوَش، راج، آلاش، قِزِل آغاج، اَلاش، اَلَش، چِهلَر، قِزِل آغاجِغ، قِزِل گَز
مرس
فرهنگ فارسی عمید

مرس

مرس
پارسی تازی گشته مرس ها رسن ها (رسن پارسی پهلوی است) آزموده کار بر در آب سودن، انگشت خاییدن، دست پاک کردن بادستارچه فرانسوی پیل دریایی فرانسوی نام است و برابر پارسی ندارد واتگروه مرس راش
فرهنگ لغت هوشیار

مرس

مرس
نامی است که در مازندران و گدوک و فیروزکوه به راش یا ’فاگوس سیلواتیکا’ دهند، و آن رستنیی است. (از یادداشت مرحوم دهخدا). نبع. قزل آغاج. رجوع به راش شود
لغت نامه دهخدا

مرس

مرس
پستانداری است دریازی و عظیم الجثه از راستۀ پره پاییان که اندامهایش تبدیل به آلتهای شنای کوتاهی شده است. جثه اش سنگین و سرش کوچک و گردنش باریک است. لب بالایی حیوان ضخیم بر آمده شده بطوری که تشکیل پوزه ای ستبر با موهای زبر داده است. در جنس نر دندانهای نیش فوقانی نمو بسیار یافته و از دهان خارج شده و تشکیل یک نوع عاج شبیه عاجهای فیل را داده که بمنزلۀ عضو دفاعی حیوان است. بدن این جانور از موهای نرم و کوتاه و قهوه ای رنگی پوشیده شده است. مرس مختص نواحی قطبی است و در قطب شمال و نواحی یخ بندان به صورت گله هایی میزید و از صدفها تغذیه میکند. طول این حیوان گاهی تا 7 متر میرسد. مرس را جهت استفاده از گوشت و پوست و عاجش شکار می کنند. حیوانی شجاع و متهور است خصوصاً موقعی که داخل آب است بسیار بی باک و مهیب می باشد وبه قایقهای شکارچیان حمله می کند. برخی از انواع مرس در مناطق جنوبی اقیانوس منجمد شمالی (شمال شرقی اقیانوس اطلس) تا نواحی اسکاتلند مشاهده می شوند و بنام اسب دریایی موسومند. فیل دریایی. فیل البحر. فَظّ
لغت نامه دهخدا