معنی مردنی - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مردنی
مردنی
- مردنی
- محتضر، مشرف به موت، مشرف به مرگ، ضعیف، ناتوان، نزار، بی حال، نفله، فناپذیر، زوال پذیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کردنی
- کردنی
- لایق و شایستۀ انجام دادن، برای مِثال خون پیاله خور که حلال است خون او / در کار باده باش که کاری است کردنی (حافظ - ۹۵۶)
فرهنگ فارسی عمید