جدول جو
جدول جو

معنی مرحله دار

مرحله دار
نگهبان جاده ای که در میان دو منزلگاه واقع است
تصویری از مرحله دار
تصویر مرحله دار
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مرحله دار

مرحله دار

مرحله دار
پاسبان و نگهبان راهی که میان دو منزل باشد، راهدار
مرحله دار
فرهنگ فارسی عمید

مرحله دار

مرحله دار
راهدار نگهبان جاده ای که در میان دو منزلگاه واقع است راهدار
مرحله دار
فرهنگ لغت هوشیار

مرحله دار

مرحله دار
پاسبان و نگهبان راهی که در میان دو منزلگاه واقع شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مرحله داری

مرحله داری
عمل مرحله دار. رجوع به مرحله دار شود
لغت نامه دهخدا

محله دار

محله دار
نگهبان محله. کدخدای محله. رئیس محله که در تحت فرمان کوتوال می باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مرتبه دار

مرتبه دار
پایه دار زینه دار دارای رتبه و درجه صاحب منصب مرتب: دیگر روز در صفه تاج - که درمیان باغ است - بر تخت نشست و بار داد بار دادنی سخت بشکوه و بسیار غلام ایستاده از کران صفه دور جای و سپاه داران و مرتبه داران بیشمار تا در باغ و بر صحرا بسیار سوار ایستاده
فرهنگ لغت هوشیار

مرتبه دار

مرتبه دار
ظاهراً مقام و منصبی بوده است در دربار شاهان و امیران آن که در مجلس ملوک و امیران جایگاه درباریان و صاحبان مقام را معین می دارد و هر کس بجای خود هدایت می کند. مأمور تشریفات درباری در این جا شواهد متعددی از تاریخ بیهقی آورده میشود که وظایف این طبقه بهتر شناخته گردد: آنچه خداوند را بایست فرمود از حدیث لشکر و درگاه و مجلس امارت و غلامان و مرتبه داران و جز آن و آنچه بدین ماند بفرماید. (تاریخ بیهقی ص 42 چ ادیب) حاجب... بر درگاه نشسته بود با دیگر حجاب و حشم و مرتبه داران. (تاریخ بیهقی ص 118). خواجه (احمد حسن) و دو حاجب دیگر با وی بودند و بسیار مرتبه داران و غلامی را از آن خواجه نیز به حاجبی نامزد کردند. (تاریخ بیهقی ص 151). چون به دهلیز و در سرای افشین رسیدم حجاب ومرتبه داران وی جمله پیش من دویدند. (تاریخ بیهقی ص 171). خبر رسید که رسول به دو فرسنگی شهر رسید مرتبه داران پذیره رفتند... مرتبه داران رسول را ببازار بیاوردند. (تاریخ بیهقی ص 41 و 42). کار لشکر و غلامان سرای و مرتبه داران حاجب بزرگ و سالاران به تمامی ساختند. (تاریخ بیهقی ص 289). بجز مقرعه و بردابرد مرتبه داران هیچ آواز دیگر شنوده نیامد. (تاریخ بیهقی ص 292). دو سرای است غلامان و مرتبه داران را به رسم بتوان ایستادن. (تاریخ بیهقی ص 289). بیرون سرای مرتبه داران و حجاب با کلاهها بایستادند. (تاریخ بیهقی ص 290). مرتبه داران و رسول داران برفتند. (تاریخ بیهقی ص 375)
لغت نامه دهخدا