جدول جو
جدول جو

معنی مرتفع ساختن

مرتفع ساختن((~. تَ))
برافراشتن، بلند کردن، برطرف کردن، از بین بردن، رفع شده
تصویری از مرتفع ساختن
تصویر مرتفع ساختن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مرتفع ساختن

مرتفع ساختن

مرتفع ساختن
بر افراشتن، بلند ساختن، برانداختن از میان بردن برافراشتن بلند کردن، بلند بناکردن، برطرف کردن از بین بردن: گر مزاج فاسدش گردد موثر در عدد مرتفع سازد فسادش صحت نصف از چهار. (وحشی بافقی)
فرهنگ لغت هوشیار

مرتب ساختن

مرتب ساختن
به سامان داشتن سامان دادن مرتب کردن، . . و دو جانبش دو دروازه گشاده و همه را شرفه و کنگره و سنگ انداز مرتب ساخته که حقا اتمام آن کار از دست سلاطین. . بیک ساا دشوار آید
فرهنگ لغت هوشیار