جدول جو
جدول جو

معنی مراقبه

مراقبه((مُ قِ بِ یا قَ بَ))
مواظبت کردن، نگاهبانی کردن
تصویری از مراقبه
تصویر مراقبه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مراقبه

مراقبه

مراقبه
مراقبه و مراقبت در فارسی هو داری زناوندی نیکاسداری نگهبانی پاسبانی، پاسداشت ورخجاو (کلیدری)، دلپاسی: در سوفیگری مواظبت کردن: ... و در مراقبت حق بلایمه خفق و گفت و گوی لشکر التفات ننماید، نگاهبانی کردن، الف - نگاهداشتن قلب است از بدیها. ب - عبارت از یقین بنده است باینکه خداوند در جمیع احوال عالم برقلب و ضمیر ومطلع بررازهای درونی اوست. البته همین که سالک یقین حاصل کرد باینکه خدا همیشه او را می بیند و بر زوایای درون او واقف و مطلع است مراقب خواطر ناپسندی خواهد بود که قلب را از ذکر خداوند باز میدارد. یا مراقبه (مراقبت) باطن. امتحان و جدان و باطن خود، طلوع کردن رقیب کوکبی افقی از مشرق بهنگامی که این کوکب در مغرب غروب کند، مواظبت، نگاهبانی، یکی از زحافات بیست و دوگانه اشعار عرب که در اشعار فارسی نیز مستعمل است. آنست که سقوط یکی از دو حرف باثبوت دیگر متلازمان باشند یعنی دو حرف نه باهم ساقط شوند و نه با هم ثابت باشند و این (اسم را) از مراقبت کواکب افقی گرفته اند. بدانک مراقبت قایم است میان یاء مفاعیلن و نون آن در نوع مسدس از بحر هزج اخرب و خاص درین نوع بعد از مفعول یا مفاعیل آید بسقوط نون یا مفاعلن آید بسقوط یا و در مسدس این بهیچ و جه بعد از مفعول مفاعیلن سالم نیاید جمع مراقبات
فرهنگ لغت هوشیار

مراقبه

مراقبه
مراقبه. رجوع به مراقبه و مراقبت شود، ترسیدن و گردن فروانداختن. (غیاث اللغات). رجوع به مراقبه و مراقبت شود، به اصطلاح عرفا، حضور دل است با خدا و غیبت از ماسوا. (غیاث اللغات). رجوع به مراقبت شود
لغت نامه دهخدا

مراقبه

مراقبه
نگاهبانی کردن. (منتهی الارب). حراست کردن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). نگاه داشتن چیزی را. (از غیاث اللغات). یکدیگر را نگاهبانی کردن. (صراح) (منتهی الارب) ، کسی را چشم داشتن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). ترقب. انتظار کسی را داشتن. توقع داشتن. (از متن اللغه). امید داشتن. (از غیاث اللغات). امید داشتن به کسی. (یادداشت مؤلف) ، از کسی ترسیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). خوف داشتن، راقَب َ اﷲ فی امره، خافه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به حاشیۀ ذیل مراقب شود، (در اصطلاح عروض) مراقبت. رجوع به مراقبت شود، (در اصطلاح عرفا) مراقبه. مراقبت. رجوع به مراقبت شود، (در نجوم) مراقبه. مراقبت. رجوع به مراقبت شود
لغت نامه دهخدا

مراقبت

مراقبت
نگهبانی کردن، زیر نظر قرار دادن، دیدبانی، نگهبانی، در تصوف توجه کامل داشتن سالک نسبت به حق
مراقبت
فرهنگ فارسی عمید

مرازبه

مرازبه
مرازبه در فارسی - از ریشه پارسی مرز بانان جمع مرزبان بسیاق عربی
مرازبه
فرهنگ لغت هوشیار

معاقبه

معاقبه
معاقبه و معاقبت در فارسی: کیفر دادن، از پشت آمدن، پشت کسی نشستن، به پستا سوار شدن (پستا نوبت) سزای عمل بد کسی را دادن عقاب دادن، از پی کسی درآمدن پشت سرکسی سوار شدن، بنوبت سوار شدن، آنست که سقوط دوحرف از و زنی بر سبیل مناوبت باشد اگر یکی بیفتد البته دیگری بر قرار باشد و شاید که هیچ دو ساقط نشوند اما نشاید که هر دو با هم بیفتند و این اسم از مناوبت دو شریک گرفته اند که در سفری یک مرکوب دارند و بنوبت بر نشینند و آنرا در عربیت معاقبت خوانند... بدانک معاقبت است میان یاء و نون مفاعیلن در بحر هزج اگر یاء بیفتد نشاید که نون بیفتد و همچنین معاقبت است میان نون فاعلاتن و الف فاعلن و فاعلاتن دیگر که از پس آن آید
فرهنگ لغت هوشیار