جدول جو
جدول جو

معنی مراغه کردن

مراغه کردن((~. کَ دَ))
به خاک غلتیدن
تصویری از مراغه کردن
تصویر مراغه کردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مراغه کردن

مراغه کردن

مراغه کردن
روی خاک غلتیدن برای مِثال چون مراغه کند کسی بر خاک / چون بُوَد خاک از او چه دارد باک (عنصری - لغت فرس۱ - مراغه)
مراغه کردن
فرهنگ فارسی عمید

مراغه کردن

مراغه کردن
غلط زدن. غلتیدن در خاک. خرغلت زدن. به پهنا در خاک غلت زدن. غلت و وا غلت زدن:
چون مراغه کند کسی بر خاک
چون بود خاک از او چه دارد باک.
عنصری.
چون خاک یافتی مراغه دانستی کرد. (تاریخ بیهقی). ایشان خود بی باک مراغه کردندی. (چهارمقالۀ نظامی عروضی).
صبا بر سر سبزه می ریخت سیم
مراغه همی کرد بر گل نسیم.
(از اوبهی).
گریان به زمین فتاد و بی تاب
بر خاک مراغه کرد چون آب.
امیرخسرو.
نظاره کن روانی این شعر بر ورق
گوئی مراغه بر گل تر می کند شمال.
امیرخسرو (از جهانگیری).
معاشران را بی دور باده مست کند
مراغه کردن خوبان به سایه های چنار.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

ارائه کردن

ارائه کردن
نمودن نمایش دادن: نمایش دادن به نمایش گذاشتن فرو آوردن نمودن نمایش دادن در معرض تماشا نهادن
فرهنگ لغت هوشیار

اراده کردن

اراده کردن
خواستن آهنگ کردن یازیدن عزم کردن تصمیم گرفتن
اراده کردن
فرهنگ لغت هوشیار