مذوق مذوق چشیده شده. (یادداشت مؤلف). - مذوقات، چشیده ها. (فرهنگ فارسی معین). مقابل مبصرات و مسموعات و مشمومات و ملموسات. (یادداشت مؤلف). ، مذیق، شیر آمیخته با آب. (یادداشت مؤلف از بحر الجواهر) لغت نامه دهخدا
معوق معوق عقب اندازنده، بازدارَنده، آنکه یا آنچه کسی را از امری باز می دارد، ناهی، وازِع، حابِس، زاجِر، مَناع، رادِع فرهنگ فارسی عمید