جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مذبذب

مذبذب

مذبذب
ده دله، سخن چین دو به هم زن، ناپایدار دو دل شده در حیرت انداخته بشک افتاده. کسی که درمیان کردن و نکردن کاری دودل باشد مردد، دوبهم زن سخن چین جمع مذبذبین. توضیح تلفظ این کلمه بصورت مذبذب غلط مشهور است
فرهنگ لغت هوشیار

مذبذب

مذبذب
رجل مذبذب، مرد دودله. (منتهی الارب). متردد بین امرین. (اقرب الموارد) (متن اللغه). یا آنکه بین اختیار صحبت دو تن متردد باشد و نتواندبر یکی از آن دو قرار گیرد. (از متن اللغه). متردد بین اقدام و احجام. (از اقرب الموارد). متردد. (غیاث اللغات). کسی که در میان کردن و نکردن کاری دودل باشد. فی القرآن: مذبذبین بین ذلک، لا الی هؤلاء و لا الی هؤلاء. (از اقرب الموارد). متحیر. دودل. دودله. (یادداشت مؤلف) ، بر یک حال و یک جا قرار نگرفته. (غیاث اللغات). چیزی آونگان و جنبان. (آنندراج) ، در حیرت انداخته. به شک افتاده. (فرهنگ فارسی معین) ، دورو. منافق. (یادداشت مؤلف). دوبهم زن. سخن چین. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا