جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مدیون

مدیون

مدیون
مرد وامدار. مرد بسیاروام. (منتهی الارب). قرض دار. (غیاث اللغات). بدهکار. وامدار. غریم. مقروض. داین. نعت است از دین:
بس کس از عقد زنان قارون شده
دیگری از عقد زن مدیون شده.
مولوی
لغت نامه دهخدا

مدهون

مدهون
چرب شده، روغن مالی شده، دباغی شده، مالیده و اندود شده
مدهون
فرهنگ فارسی عمید

مدفون

مدفون
چیزی که آن را زیر خاک کرده باشند، دفن شده، زیر خاک شده
مدفون
فرهنگ فارسی عمید