معنی مداخل
مداخل
((مَ خِ))
درآمد به ویژه درآمد فرعی و جانبی
تصویر مداخل
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مداخل
مداخل
مداخل
مدخل ها، درآمدها، جمعِ واژۀ مدخل
فرهنگ فارسی عمید
مداخل
مداخل
جمع مدخل، مقابل مخارج
فرهنگ لغت هوشیار
مداخل
مداخل
Intrusive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مداخل
مداخل
intrusivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مداخل
مداخل
aufdringlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
مداخل
مداخل
natrętny
دیکشنری فارسی به لهستانی
مداخل
مداخل
навязчивый
دیکشنری فارسی به روسی
مداخل
مداخل
нав'язливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مداخل
مداخل
indringend
دیکشنری فارسی به هلندی