رها کرده شده و خالی کرده شده. (منتهی الارب) (غیاث) (آنندراج) (از اقرب الموارد). اجازه داده شده و آزادشده و رهاشده. (ناظم الاطباء). رجوع به ’مخلا’ شود. - مخلی بالطبع، رها کرده شده با طبیعت یعنی بلاتکلیف و بی اندیشه. (غیاث) (آنندراج). - ، مجازاً و در تداول، آرام وبی سر و صدا که در آنجا راحت بتوان زیست: حجرۀ مخلی بالطبع. گوشۀ مخلی بالطبع. - مخلی کردن، خالی کردن. رهاکردن و آزاد ساختن: به وسیلت ایشاج وصلت و اشتباک قرابت شفیع شدند تا او را مخلی کردند و اقطاعاتی که داشت بر او مقرر گردانید. (جهانگشای جوینی ج 2 ص 37)
از ’خ ل و’، کسی که ویران می کند و خراب می نماید. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، کسی که تهی و خالی می کند و آنکه تهی می یابد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آنکه خلوت می کند با کسی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، (از ’خ ل ی’) زمین علفناک و پرورندۀ ستور در آن زمین. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ورجوع به اخلاء شود، آنکه عزلت می گزیند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، مخصوص و غیرعمومی. واقع شده بطور خصوصی. (ناظم الاطباء)