معنی مخدوش - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مخدوش
مخدوش
- مخدوش
- خراشیده خراشدار خراشیده شده، بد اندیشیده، دستکاری شده خراشیده شده خراش برداشته، وسوسه کرده شده، تصرف شده (جملات و عبارات یک نوشته)
فرهنگ لغت هوشیار
مخدوش
- مخدوش
- خراشیده شده و خراش داشته شده. (غیاث) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مخشوش
- مخشوش
- بعیر مخشوش، شتری که در بینی وی چوپ کرده باشند تا مهار بر آن کشند. (از منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا