جدول جو
جدول جو

معنی مخبط

مخبط((مُ خَ بَّ))
دستخوش آشفتگی ذهنی، دستخوش خبط دماغ
تصویری از مخبط
تصویر مخبط
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مخبط

مخبط

مخبط
در هم آمیخته، گول کانا بی خرد، آشفته، تبست تباه درهم آمیخته آشفته، تباه فاسد، پریشان عقل دارای خبط دماغ. توضیح مخبط از کلمات ساختگی است زیرا فعل آن که خبط از باب تفعیل باشد در زبان عربی استعمال نشده و بجای آن تخبط از باب تفعل آمده است. قال الله تعالی: الذی یتخبطه الشیطان من المس
فرهنگ لغت هوشیار

مخبط

مخبط
کسی که به بیماری روانی دچار شده باشد، کسی که عقل سالم نداشته باشد
مخبط
فرهنگ فارسی عمید

مخبط

مخبط
عصا که بدان برگ درخت ریزند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). ج، مَخابِط. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

مخبط

مخبط
درهم آمیخته. (غیاث) (آنندراج) آشفته و پریشان عقل. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، فاسد و تباه. (آنندراج). فاسد. (ناظم الاطباء) :
هم مخبط دینشان و حکم شان
از پی طومارهای کژبیان.
مولوی.
- مخبط شدن، فاسد شدن. درهم و ناموزون شدن. بهم خوردن و تباه شدن:
چون مخبط شد اعتدال مزاج
نه عزیمت اثر کند نه علاج.
(گلستان).
- ، در تداول به معنی دیوانه شدن آمده است.
- مخبط کردن، آشفته و تباه و پریشان ساختن: سلجوقیان بعد از شکست خصمان... جملۀ دیار خراسان آشفته و مخبط کردند. (سلجوقنامۀ ظهیری ص 15)
لغت نامه دهخدا

مخبط

مخبط
سرفرودآورنده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مخبط

مخبط
بیمار ودردمند و آزرده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا

مخبط

مخبط
آشفته، پریشان، درهم، تباه، فاسد، پریشان عقل، دیوانه، مجنون، پریشان حواس، مخبول
متضاد: عاقل، سالم
فرهنگ واژه مترادف متضاد

تخبط

تخبط
دیوانه کردن کم خرد کردن، بیراهه رفتن، تباه کردن -1 تباه کردن، ناقص عقل کردن دیوانه گردانیدن، برگزاف و بیراه رفتن، تباهی خرد ناقص عقلی، جمع تخبطات
فرهنگ لغت هوشیار