جدول جو
جدول جو

معنی محنت کشیدن

محنت کشیدن((~. کَ دَ))
رنج بردن، زحمت کشیدن
تصویری از محنت کشیدن
تصویر محنت کشیدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با محنت کشیدن

محنت کشیدن

محنت کشیدن
به رنج بودن. سختی کشیدن. تحمل درد و اندوه و غم کردن: بیچاره متحیر بماند و روزی دو بلا و محنت کشید. (گلستان)
لغت نامه دهخدا

محنت کشیده

محنت کشیده
رنج کشیده رنج کشیده مشقت دیده: دلباخته ای محنت کشیده
محنت کشیده
فرهنگ لغت هوشیار

محنت کشیده

محنت کشیده
سختی کشیده. رنج دیده. تحمل درد و ناملایم و اندوه کرده:
مرد محنت کشیده ای شب دوش
چون تنومند شد به طاقت وهوش.
نظامی
لغت نامه دهخدا

منت کشیدن

منت کشیدن
پس از قهر با کسی به جلب رضایت و طلب آشتی با وی برآمدن
منت کشیدن
فرهنگ فارسی معین

زحمت کشیدن

زحمت کشیدن
رنج کشیدن تحمل مشقت کردن، یا زحمت کشیدن برای (بپای) کسی بخاطر او تحمل رنج کردن
فرهنگ لغت هوشیار

محمل کشیدن

محمل کشیدن
بردن محمل: می کشد محمل ناز تو همانا که ز شوق کف مستی ز دهن ریخته جمازه صبح. (ظهوری)
فرهنگ لغت هوشیار

مرنو کشیدن

مرنو کشیدن
صدا بر آوردن گربه (مخصوصا بهنگام مستی شهوت)
مرنو کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار