معنی محضر کردن محضر کردن((مَ ضَ. کَ دَ)) محضر ساختن، استشهاد تهیه کردن، برای تأیید سخنی امضاء و شهادت جمع کردن تصویر محضر کردن فرهنگ فارسی معین
محضر کردن محضر کردن فتوی دادن و نوشتن محضر: شعرم به زر نوشتند آنجا خواص مکه بر بی نظیری من کردند حاج محضر. (خاقانی) فرهنگ لغت هوشیار
محشر کردن محشر کردن شور و غوغا برپا کردن، کاری شگفت و جالب توجه کردن، چنانکه خطیبی در سخنوری یا شاعری در سخنرانی یا هنرمندی در هنرنمائی و جز آن لغت نامه دهخدا
محرر کردن محرر کردن نذر کردن فرزند در راه خدا که جز عبادت به کاری نفرمایند: این بی دولتی ما نگر که من این فرزند را محرر کردم. (قصص الانبیاء ص 203). گفت یا رسول خدا، من او را محرر کردم از آن وقت که در شکم من بود. (قصص الانبیاء ص 203) لغت نامه دهخدا