رجل محصن، مرد پارسا، مرد زن گرفته و نکاح کرده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). مردی که زن کند. (آنندراج) ، محفوظ و نگاه داشته شده. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح فقه شخص بالغ و عاقلی که زنی رابه عقد دائم تزویج کرده است: بر مرد رجم واجب آید اگر محصن بود. (ترجمه النهایه ج 1 ص 222)
استوارکننده. (از منتهی الارب). کسی که استوار میکند. (ناظم الاطباء) ، کسی که گرداگرد چیزی دیوار میکشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، حافظ. نگهبان، پارسا، آنکه زن میگیرد و خود را پارسا نگه می دارد. (ناظم الاطباء)
استوار. (از منتهی الارب) : گفتم روم به مکه و جویم در آن حرم کنجی که سر به حصن محصن درآورم. خاقانی. در حصن کرده. (از منتهی الارب). باحصن. محاطشده از دیوار. (ناظم الاطباء)