جدول جو
جدول جو

معنی محرم

محرم((مَ رَ))
از اعضای نزدیک خانواده، کسی که ازدواج با او حرام باشد، کنایه از زن، زوجه، خویشاوند، خویش، آشنا، هم راز، مفرد محارم
تصویری از محرم
تصویر محرم
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با محرم

محرم

محرم
ماه اول از سال هجری قمری، شهرالحرام، محرم الحرام. این ماه را برای آن محرم گفته اند که عرب در این ماه جنگ کردن را حرام می دانستند
محرم
فرهنگ فارسی عمید

محرم

محرم
خویشاوند نزدیک یا عضو خانواده که زناشویی با او حرام است، ویژگی آنکه پوشیدن سر و روی از او واجب نیست
بسیار صمیمی و امین
محرم
فرهنگ فارسی عمید

محرم

محرم
در حرم آینده، کسی که احرام حج بسته است، احرام بسته حرام کرده خدا، ناشایست، حرام، حرمت حرام شده، حرام داشته، ماه اول از سال هجری قمری محرم الحرام را گویند
فرهنگ لغت هوشیار

محرم

محرم
در حرم درآینده. (از منتهی الارب). کسی که احرام حج بسته است. (ناظم الاطباء). احرام بسته. آنکه احرام بسته است زیارت خانه خدا را. احرام گرفته. مقابل محل. (یادداشت مرحوم دهخدا). احرام گیرنده. (مقدمۀ لغت میرسید شریف جرجانی). قاصدالاحرام. (کشاف اصطلاحات الفنون). در حرم رونده. (غیاث) :
شبروان در صبح صادق کعبۀ جان دیده اند
صبح را چون محرمان کعبه عریان دیده اند.
خاقانی.
در حریم کعبۀ جان محرمان الیاس وار
علم خضر و چشمۀ ماهی بریان دیده اند.
خاقانی.
محرمان چون ردی از صبح درآرند به کتف
کعبه را سبز لباس فلک آسا بینند.
خاقانی.
بر معتکف بود که اجتناب کند از آنچه محرم را اجتناب باید کردن. (ترجمه النهایۀ طوسی ص 1 و 116).
- مُحرمانه، همچون احرام گیرندگان:
هر سال محرمانه ردا گیرد آفتاب
وز طیلسان مشتری آرند میزرش.
خاقانی.
، آشتی کننده، آنکه در حریم خانه باشد، در ماههای حرام درآینده، داخل شونده در حرمتی که هتک آن روا نیست، حرام. انه لمحرم عنک، یعنی حرام است رنج او بر تو، امراءه محرم، زن حائض شده. (از منتهی الارب). زن حائض. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا