جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مچاله

مچاله

مچاله
چیزی که فشرده و به هم مالیده شده باشد
مچاله شدن: فشرده و مالیده و له شدن
مچاله کردن: فشردن و در هم مالیدن و له کردن
مچاله
فرهنگ فارسی عمید

مچاله

مچاله
چیزی در هم فرورفته و فشرده و له و لورده شده. اصلاً این کلمه برای چیزهایی نظیر کاغذ و کهنه بکار می رود، اما گاه ممکن است به طور مجازی آن را برای موجودات جاندار و انسان نیز بکار برند: فلان پهلوان در موقع کشتی حریفش را مچاله کرد و از گود بیرون انداخت. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا

چماله

چماله
پارچه یا لباس و یا کاغذ ناصاف و پر چین و چروک مچاله مقابل صاف و صوف
فرهنگ لغت هوشیار

مقاله

مقاله
هر نوع مطلبی که تحت عنوان معینی نوشته شده باشد، یک قطعه یا فصل از کتاب
مقاله
فرهنگ فارسی عمید

متاله

متاله
کسی که به علم الهیات اشتغال دارد، عابد، زاهد، خداشناس
متاله
فرهنگ فارسی عمید