جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مج

مج

مج
خجکهای انگبین بر سنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ازناظم الاطباء). نقطه های عسل بر روی سنگ. (از اقرب الموارد) ، جوجۀ کبوتر مانند ’بُج ّ’ و ابن درید گوید چنین گمان کنند، و من صحت آن را نمی دانم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

مج

مج
دانه ای است مانند عدس جز آنکه گردتر است، معرب است و آن را به فارسی ماش گویند. (از المعرب جوالیقی ص 317). ماش. (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). ماش که غلۀ معروف است. (غیاث). مأخوذ از ماش فارسی و به معنی آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مج

مج
دهی از دهستان کیذقان است که در بخش ششتمد شهرستان سبزوار واقع است و 582 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

مج

مج
نام شاعری بوده است راوی رودکی. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 72 و 73). نام راوی شعر رودکی شاعرهم بوده. (برهان). نام راوی رودکی... و رشیدی گوید این مخفف مجد است و در قدیم شایع بوده. (آنندراج). ماج یعنی راوی رودکی. (فرهنگ رشیدی) :
ای مج کنون تو شعر من از برکن و بخوان
از من دل و سگالش، وز تو تن و زبان.
رودکی (از فرهنگ رشیدی).
تا مدحت او خواندی و گفتی ز شرف کو
استاد سخن رودکی و راوی او مج.
شمس فخری.
و رجوع به ماج شود
لغت نامه دهخدا

مج

مج
آب از دهن بینداختن و جز آن. (زوزنی). شراب یا خدو انداختن از دهن. (از منتهی الارب) (آنندراج). شراب و جز آن را از دهن بیرون انداختن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا