جدول جو
جدول جو

معنی مثقل

مثقل((مُ ثَ قِّ))
سنگین کننده، گران سنگ گرداننده
تصویری از مثقل
تصویر مثقل
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مثقل

مثقل

مثقل
گرانبار پا به ماه: زن، کند رو: ستور سنگین گشته، جنبنده بار سنگین تحمیل شده گرانبار. زن باردار نزدیک بوضع حمل، ستور آهسته رو. سنگین گردیده، متحرک مقابل مخفف ساکن. سنگین کننده گران سنگ گرداننده
فرهنگ لغت هوشیار

مثقل

مثقل
ستور آهسته رو. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، امراءه مثقل، زنی که گران و ظاهر شود آبستنی او. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ذیل اقرب الموارد). زن باردار و آبستن. (ناظم الاطباء) ، در زحمت و آزار از بیماری و از خواب و از بخل و لؤم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مثقل

مثقل
گرانبار شده از وام و قرض. (ناظم الاطباء) ، گرانبار شده از مرض. (از ذیل اقرب الموارد) ، گرانبار شده. سنگین بار شده:
مثقلان خاک برجا ماندند
سابقون السابقون در راندند.
مولوی (مثنوی چ خاور ص 342).
، ستور گرانبار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مثقل

مثقل
گران سنگ گرداننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه بار را سنگین می کند و گران سنگ می گرداند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تثقیل شود
لغت نامه دهخدا

مثقل

مثقل
سنگین بار و گران سنگ گردانیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گران شده. گرانبار شده. سنگین شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- قتل مثقل، با سنگ و جز آن کشتن کسی را: بازاریان چون بقال را بدان صفت دیدند صیاد را به زخم گرفتند و چندان بزدند تا هلاک شد. این خبر به سمع والی رسید که... صیادی را بازاریان در غوغا به قتل مثقل بکشتند. (سندبادنامه ص 202) ، مشدد، یعنی حرفی که دارای علامت تشدید باشد. (ناظم الاطباء) ، مقابل مخفف: اباجاد، مثقل ابجد است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، متحرک. مقابل مخفف بمعنی ساکن. (یادداشتهای قزوینی ج 7 ص 35) ، مظلوم و ستمدیده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا