جدول جو
جدول جو

معنی مثردیطوس

مثردیطوس((مَ رَ))
معجون ضد سمی که تهیه شدن آن را اول دفعه منسوب به مهرداد (میترادات) پادشاه پنتوس از خاندان پارت می دانند، مثرودیطوس
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مثردیطوس

مثردیطوس

مثردیطوس
به زبان یونانی دوایی است معجون و این مخفف مثرودیطوس است. (غیاث) (آنندراج). معجون ضد سمی که تهیه شدن آن را اول دفعه منسوب به مهرداد (میترادات) پادشاه پنتوس از خاندان پارت میدانند. مثرودیطوس. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مثرود یطوس شود
لغت نامه دهخدا

مثرد یطوس

مثرد یطوس
تازی از لاتینی از پهلوی میترادات پاد زهر مهرداد: پاد زهری که آن را مهرداد ششم پارتی ساخته است. معجون ضد سمی که تهیه شدن آنرا اول دفعه منسوب به مهرداد (میترادات) پادشاه پنتوس از خاندان پارت میدانند
فرهنگ لغت هوشیار

مثرودیطوس

مثرودیطوس
پادزهر منسوب به مهرداد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نخست این تریاق مهرداد کرد و اندروماخس گوشت افعی بر آن زیاده کرد و تریاق اندروماخس همان تریاق است با افزونی گوشت افعی و تریاق فاروق نیز همین تریاق مثرودیطوس و تریاک اندروماخس است. اخلاط آن زعفران، مر، غاریقون، زنجبیل، دارچینی، کتیرا، سنبل هندی، کندر، خردل، عود، بلسان، اسطوخودس، قسط، سیسالنوس، کمافیطوس، قنه، علک البطم، دارپلپل، عصارۀ لحیهالتیس، جند بیدستر، ساذج هندی، جاوشیر، سلیخه، پلپل سپید، پلپل سیاه، سورنجان، جعده، سقودریون، دوتو، اکلیل الملک، جنطیانا، روغن بلسان، اقراص فرقیون، مقل، سداب، اشق، ناردین، مصطکی، صمغ عربی، قطراسالیون، قردمانا، تخم بادیان، انیسون، وج، سکبینج، اسارون، افیون، برگ گل سرخ، مشک طرامشیع، فو، اقاقیا، بزرهوفاریقون، شراب ریحانی و غیره. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). تریاقی است که مثروذیطوس پادشاه آن را ساخت و به نام خود موسوم کرد و گویند مثرود دیطوس نام طبیبی است که معجونی ساخت و آن را به اسم خود نامید. (از بحر الجواهر). و رجوع به مثروذیطوس و تریاق فاروق شود
لغت نامه دهخدا

مثرد طاس

مثرد طاس
پارسی تازی گشته تاس ترید تاس کلان تازی از یونانی از پهلوی میترادات مهرداد
فرهنگ لغت هوشیار

مثروذیطوس

مثروذیطوس
نام معجونی است. تریاقی برای قطع سموم. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). رجوع به مادۀ قبل و مثردیطوس شود
لغت نامه دهخدا

مثردطاس

مثردطاس
مراد طاس کلان است که در آن عربان ثرید می خورند و ثرید پاره های نان در شوربا تر کرده شده را گویند. (غیاث) (آنندراج) :
درریخت به حلق من علی روس
صد مثردطاس مثردیطوس.
خاقانی (تحفهالعرافین چ قریب ص 56)
لغت نامه دهخدا