جدول جو
جدول جو

معنی متسابق

متسابق((مُ تَ بِ))
پیشی گیرنده (بر یکدیگر)، جمع متسابقین
تصویری از متسابق
تصویر متسابق
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با متسابق

متسابق

متسابق
هماورد پیشی جوی پیشی گیرنده (بر یکدیگر) جمع متسابقین
متسابق
فرهنگ لغت هوشیار

متسابق

متسابق
پیشی گیرنده بر یکدیگر. (آنندراج). بر یکدیگر پیشی گیرنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تسابق شود
لغت نامه دهخدا

متساوق

متساوق
شتران که پی همدیگر شوند. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). شتران به یکدیگر رام گردیده و رام ومجتمع گشته. (ناظم الاطباء). و رجوع به تساوق شود
لغت نامه دهخدا

متساقب

متساقب
نزدیک به هم و پیوسته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ابیاتهم متساقبه، یعنی همدیگر نزدیک اند. (منتهی الارب). و رجوع به تساقب شود
لغت نامه دهخدا

متطابق

متطابق
اتفاق کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). موافق و مطابق. (ناظم الاطباء). و رجوع به تطابق شود
لغت نامه دهخدا