جدول جو
جدول جو

معنی متدرج

متدرج((مُ تَ دَ رِّ))
آهسته و کم کم پیش رونده
تصویری از متدرج
تصویر متدرج
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با متدرج

متدرج

متدرج
درجه به درجه، آهسته، کم کم، کم کم و آهسته آهسته پیش رفتن، به تدریج و تأنّی، خُوش خُوش، پِلِّه پِلِّه، خُرد خُرد، نَرم نَرمَک، رَفتِه رَفتِه، آهِستِه آهِستِه، خُوش خُوشَک، تَدَرُّج، نَرم نَرم، کَم کَم، آرام آرام، اَندَک اَندَک، جَسته جَسته، کیچ کیچ
متدرج
فرهنگ فارسی عمید

متدرج

متدرج
آن که اندک اندک قریب گردد. (آنندراج). آهسته آهسته و کم کم پیش رفته. (ناظم الاطباء). آن که آهسته و به تدریج پیش رود. و رجوع به تدرج شود
لغت نامه دهخدا

متفرج

متفرج
تفرجگاه، جایی مانند باغ و مرغزار که شادی و نشاط بیاورد، جای تفرج، گردشگاه
متفرج
فرهنگ فارسی عمید