معنی متحمل شدن متحمل شدن((~. شُ دَ)) تحمل کردن، اعتنا نکردن، به روی خود نیاوردن تصویر متحمل شدن فرهنگ فارسی معین
متحمل شدن متحمل شدن زیر بار رفتن تحمل کردن، یا متحمل نشدن، تحمل نکردن، بروی خود نیاوردن اعتنا نکردن: ذوالقدر... از جنگ فرار کرده در راه بخدمت نواب اشرف (شاه اسماعیل) رسیده دور جمجمه هر چند شاه او را صدا زده متحمل نشده فرهنگ لغت هوشیار
متحمل شدن متحمل شدن تحمل کردن، بردباری کردن، شکیبایی ورزیدن، اعتنا کردن، توجه کردن، به روی خود آوردن، دستخوش شدن، دچار شدن فرهنگ واژه مترادف متضاد
متحیر شدن متحیر شدن خیره شدن مات شدن سرگردان گشتن سرگشته شدن حیران ماندن: ... اندرین کار متحیر شدند فرهنگ لغت هوشیار
متبدل شدن متبدل شدن ور تنیدن تبدیل شدن عوض گردیدن بر دوستی پادشاهان اعتماد نتوان کردن و بر آواز خوش کودکان آن بخیالی متبدل شود و این بخوابی متغیر گردد فرهنگ لغت هوشیار
متالم شدن متالم شدن درد کشیدن دردمند شدن درد کشیدن دردمند شدن: خاطر عاطر حضرت صاحبقران از حدوث آن واقعه بغایت متالم شد فرهنگ لغت هوشیار