جدول جو
جدول جو

معنی متأله

متأله((مُ تَءَ لِّ هْ))
کسی که به علم الهیات اشتغال دارد، عابد، زاهد
تصویری از متأله
تصویر متأله
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با متأله

متاله

متاله
کسی که به علم الهیات اشتغال دارد، عابد، زاهد، خداشناس
متاله
فرهنگ فارسی عمید

متاله

متاله
خدا شناس، خدا پرست آنکه خدا را پرستش کند عابد زاهد، آنکه بعلم الهیات اشتغال دارد: متالهان فلاسفه از سقراط و انبذقلس تا با فلاطون و ارسططالیس چنین گفتند که علتها را یکی علت است، جمع متالهین
فرهنگ لغت هوشیار

متدله

متدله
بیخود و دل ربوده کننده و عقل رفته گرداننده. (آنندراج). بیخود و دل ربوده و عقل رفته و نادان. (ناظم الاطباء). و رجوع به تدله شود
لغت نامه دهخدا

متوله

متوله
سرگشته و بیخود. (آنندراج). اندوهگین و ملول و سرگشته وحیران و بیخود شده. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به توله شود
لغت نامه دهخدا

متصله

متصله
متصل. (ناظم الاطباء). مؤنث متصل. رجوع به قضیۀ متصله در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا

متاله

متاله
از ’ت ل ل’، برای اسب ماده نر خواستن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). نر خواستن برای اسب ماده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا