جدول جو
جدول جو

معنی مبتکر

مبتکر((مُ تَ کِ))
کسی که چیز تازه ای به وجود آورده باشد
تصویری از مبتکر
تصویر مبتکر
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مبتکر

مبتکر

مبتکر
آن که بامداد برخیزد. (آنندراج). برخیزندۀ بامداد، آن که پگاه می آید. (ناظم الاطباء) ، آن که میوۀ اول رسیده خورد. (آنندراج). خورندۀ نوبر میوه ها. (ناظم الاطباء) ، کسی که دررسد آغاز خطبه را. (آنندراج). دررسنده آغاز خطبه را، ربایندۀ بکارت دختر. (ناظم الاطباء) ، ابتکارکننده. نوآورنده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنکه چیز تازه پدید آرد
لغت نامه دهخدا

محتکر

محتکر
کسی که غله یا جنس دیگر را برای افزایش قیمت در انبار نگه دارد، احتکار کننده
محتکر
فرهنگ فارسی عمید

مبتکره

مبتکره
مبتکره در فارسی مونث مبتکر نو پدید نو آیین مبتکره در فارسی مونث مبتکر: و پسر زا زنی که نخستین فرزندش پسر باشد مونث مبتکر جمع مبتکرات
فرهنگ لغت هوشیار