معنی مأنوس - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مأنوس
مانوس
مانوس
انس گرفته، آشنا و همدم و مصاحب خو گر انس گرفته: خوگر: ولایتش بوفود بر و برکت و وفور خصب نعمت ماهول و مانوس. . ، جمع مانوسین
فرهنگ لغت هوشیار
مکنوس
مکنوس
خانه رفته. (آنندراج). خانه روفته و جاروب شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط) ، در گنجینه نهاده. (ناظم الاطباء). ظاهراً تصحیف مکنوز است. و رجوع به مکنوز شود
لغت نامه دهخدا
مانوس
مانوس
آشنا، اخت، دمساز، مالوف، محشور، همدم، همنشین، آمخته، خوگر، رام، معتاد متضاد: نامانوس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
منوس
منوس
خرما که اطراف آن سیاه گردیده باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.