جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مألوف

مالوف

مالوف
آشنا، آموخته، انس گرفته و مانوس آمخته خو گران الفت گرفته مانوس انس گرفته خوگر: وزن رباعیات مالوف طباع است و متداول خاص و عام... یا وطن مالوف. محل و شهری که شخص بدان انس گرفته ودر آنجانشو ونما یافته
فرهنگ لغت هوشیار

محلوف

محلوف
سوگند خوردن. محلوفاء. محلوفه. حلف (ح َ / ح َ ل ِ) . (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

مسلوف

مسلوف
برابر و هموار کرده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گذشته
لغت نامه دهخدا

مجلوف

مجلوف
رندیدۀ پوست بازکرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پوست کنده. (از اقرب الموارد) ، خبزمجلوف، نان سوخته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نانی که تنور آن را سوزانده باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

مخلوف

مخلوف
گرفتار بیماری پیچش و ذوسنطاریا. (ناظم الاطباء). شکم شکسته. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا