جدول جو
جدول جو

معنی مایه آمدن

مایه آمدن((~. مَ دَ))
بدگویی کردن، سعایت کردن
تصویری از مایه آمدن
تصویر مایه آمدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مایه آمدن

مایه آمدن

مایه آمدن
از کسی نزد دیگری بدگویی کردن، معایب و بدیهای کسی را پیش دیگری آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار

مایه آمدن

مایه آمدن
در تداول عامه، از کسی نزد دیگری بدگویی کردن. معایب و بدیهای کسی را در پیش دیگری آشکار کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده ذیل ’مایه را آمدن’ آرد: از کسی شکایت کردن، کسی را لو دادن. وسایل تغیر و خلق تنگی کسی را از کس دیگر فراهم کردن و او را به دم چک دادن، این ترکیب را ’مایه گرفتن’ نیز نامند. و رجوع به مایه گرفتن شود
لغت نامه دهخدا

مایل آمدن

مایل آمدن
کج شدن خمیده شدن، خواستار شدن میل کردن رغبت کردن، کج شدن خمیده شدن: تن را بهر چه دادی انجام کارت آنست دیوار افتد آخر سویی که مایل آمد. (شیخ العارفین ظنند)
فرهنگ لغت هوشیار

مایل آمدن

مایل آمدن
گراییدن. رغبت کردن. راغب شدن، خمیدن. خمیده شدن. کج شدن. انحناء یافتن:
تن را به هرچه دادی، انجام کارت آن است
دیوار افتد آخر سویی که مایل آمد.
شیخ العارفین (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

مانع آمدن

مانع آمدن
پترانیدن باز داشته کردن مانع شدن: از کبابش مانع آمد آن سخن بخت نو بخشد ترا عقل کهن. (مثنوی. نیک. 10: 3)
فرهنگ لغت هوشیار

مایه کردن

مایه کردن
سرمایه ساختن، فراهم آوردن سرمایه، مایه ساختن
مایه کردن
فرهنگ لغت هوشیار

ملایم آمدن

ملایم آمدن
ساز گار آمدن موافق بودن مناسب بودن: (آفرینش همه آفریدگان چنانست که هر آنچه بشنود و طبیعت او را موافق و ملایم آید زود بقبول آن مسترسل شود) (مرزبان نامه. تهران. چا. 82: 1)
ملایم آمدن
فرهنگ لغت هوشیار