معنی ماندن ماندن((دَ)) اقامت کردن، عقب افتادن، درمانده و ناتوان شدن، شبیه بودن، مانند بودن، تعجب کردن، شکیبیدن، صبر کردن، سپردن، واگذاردن، باقی گذاشتن، به جا گذاشتن تصویر ماندن فرهنگ فارسی معین