جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مافوق

مافوق

مافوق
آنکه در شغلی مقام بالاتری دارد، بالادست، بالا تر، آنچه بالا است
مافوق
فرهنگ فارسی عمید

مافوق

مافوق
بیشتر و زیادتر و بالاتر. (ناظم الاطباء). مقابل مادون و ماتحت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مافوق الحد، زیاده از حد. (ناظم الاطباء) ، دست بالا. حداکثر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، آنکه در منصب برتری دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (اصطلاح نظامی). ارشد (در درجه و خدمت). مقابل مادون. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

مرفوق

مرفوق
بعیر مرفوق، شترآرنج به درد آمده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

مأوق

مأوق
کسی که در طعام خود تأخیر نماید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا