کسی که همه مخارج گروهی را که جمعاً به مسافرت یا گردش روند به عهده گیرد و در پایان کار با افراد آن گروه تصفیه حساب کند. (فرهنگ فارسی معین). گروهی که به گردش دستجمعی و مسافرت می روند و یک نفر را از میان خود مأمور می کنند که کلیۀ مخارج را بپردازد و پس از پایان کار سهم هریک را محاسبه و وصول کند، چنین کسی را مادرخرج نامند. (فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده)
دهی است از دهستان سردرود بخش رزن شهرستان همدان و در 30000گزی باختر رزن کنار اتومبیل رو دمق به کبودراهنگ و در جلگه واقع و هوای آن سردسیری است. 750 تن سکنه دارد. آب آن از دو رشته قنات و محصول آن غلات، انگور و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. در تابستان میتوان اتومبیل برد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
آنکه مادرش تباهکار است. حرامزاده. فرزند زنا. (فرهنگ فارسی معین) : تا بدین گرز گران کوبم سرش آن سر بیدانش مادرغرش. مولوی. گفت منهم بی خبر بودم از این آگهی مادرغران کردند هین. مولوی. کو که باشد هندوی مادرغری که طمع دارد به خواجه دختری. مولوی. و رجوع به مادربخطا و مادربختن و مادرغن شود