جدول جو
جدول جو

معنی مادرخرج

مادرخرج((~. خَ))
کسی که عهده دار هزینه های همگانی یک گروه است و مبلغ آن را در پایان روز یا مراسم میان افراد سرشکن و از آنان دریافت می کند
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مادرخرج

مادرخرج

مادرخرج
کسی که همه مخارج گروهی را که جمعاً به مسافرت یا گردش روند به عهده گیرد و در پایان کار با افراد آن گروه تصفیه حساب کند. (فرهنگ فارسی معین). گروهی که به گردش دستجمعی و مسافرت می روند و یک نفر را از میان خود مأمور می کنند که کلیۀ مخارج را بپردازد و پس از پایان کار سهم هریک را محاسبه و وصول کند، چنین کسی را مادرخرج نامند. (فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده)
لغت نامه دهخدا

مادر خرج

مادر خرج
مادر هزینه هزینه دار کسی که همه مخارج گروهی را که جمعا بمسافرت یا گردش روند بعهده گیرد. و در پایان کار با افراد آن گروه تصفیه حساب کند
فرهنگ لغت هوشیار

قادرخلج

قادرخلج
دهی است از دهستان سردرود بخش رزن شهرستان همدان و در 30000گزی باختر رزن کنار اتومبیل رو دمق به کبودراهنگ و در جلگه واقع و هوای آن سردسیری است. 750 تن سکنه دارد. آب آن از دو رشته قنات و محصول آن غلات، انگور و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. در تابستان میتوان اتومبیل برد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

مادرسرا

مادرسرا
دهی از دهستان سیاهکل است که در بخش سیاهکل شهرستان لاهیجان واقع است و 160 تن سکنه دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

مادرغر

مادرغر
آنکه مادرش تباهکار است. حرامزاده. فرزند زنا. (فرهنگ فارسی معین) :
تا بدین گرز گران کوبم سرش
آن سر بیدانش مادرغرش.
مولوی.
گفت منهم بی خبر بودم از این
آگهی مادرغران کردند هین.
مولوی.
کو که باشد هندوی مادرغری
که طمع دارد به خواجه دختری.
مولوی.
و رجوع به مادربخطا و مادربختن و مادرغن شود
لغت نامه دهخدا