جدول جو
جدول جو

معنی ماتم گرفتن

ماتم گرفتن((~. گِ رِ تَ))
غصه دار شدن، سوگواری کردن
تصویری از ماتم گرفتن
تصویر ماتم گرفتن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ماتم گرفتن

ماتم گرفتن

ماتم گرفتن
عزا گرفتن، سوگواری کردن، کنایه از غصه و اندوه بسیار داشتن
ماتم گرفتن
فرهنگ فارسی عمید

ماتم گرفتن

ماتم گرفتن
سوک گرفتن، اندوهگن شدن ماتم گرفتن کسی را (برای کسی)، سوگواری کردن برای او اقامه مراسم تعزیت کردن به جهت او: مزن دست تاسف برهم از مرگ سیه کاران که خون مرده را هرگز کسی ماتم نمیگیرد. (صائب آنند)، غصه دار شدن غمگین شدن: چرا اینجا نشسته و ماتم گرفته ای ک
فرهنگ لغت هوشیار

ماتم گرفتن

ماتم گرفتن
احتفالی کردن عزاداری کسی را. عزاداری کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
این دیدۀ تر گهی که ماتم گیرد
طوفان را پیش اشک خود کم گیرد.
طالب آملی (از آنندراج).
مزن دست تأسف برهم از مرگ سیه کاران
که خون مرده را هرگز کسی ماتم نمی گیرد.
صائب (از آنندراج).
، سخت غمگین نمودن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، از پیش غم خوردن برای دردی نیامده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

ماتم گرفتن

ماتم گرفتن
عزاگرفتن، به سوگ نشستن، سوگوار بودن، پرسه نشینی کردن، غصه خوردن، محزون بودن، غمگین بودن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

حمام گرفتن

حمام گرفتن
گرمابه رفتن خود شستن استحمام کردن بدن خود را شستشو دادن
حمام گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار

لازم گرفتن

لازم گرفتن
همدم گرفتن، جای گرفتن لازم گرفتن چیزی یا کسی را. همواره با او بودن، یا لازم گرفتن جایی (محلی) را. در آنجا مقیم شدن
فرهنگ لغت هوشیار