جدول جو
جدول جو

معنی ماتحت

ماتحت((تَ))
پایین، زیر، در فارسی به معنای مقعد
تصویری از ماتحت
تصویر ماتحت
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ماتحت

ماتحت

ماتحت
مادون. آنچه در زیر باشد مقابل مافوق. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، کون. نشیمن. دُبُر. اِست. مقعد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

فاتحت

فاتحت
مونث فاتح، آغاز هر چیز اول مقابل خاتمه، جمع فواتح. یا فاتحه فکرت. آغاز اندیشه، ابتدای سخن. یا آغاز و خاتمه. آغاز و انجام. یا فاتحه نخواندن برای کسی. اهمیتی بدو ندادن، توضیح منشا این مثل الف لیله و لیله است
فرهنگ لغت هوشیار

مفاتحت

مفاتحت
مفاتحه. مفاتحه. گشایش کاری کردن. آغاز کردن چیزی را: و در حق ابوعلی و شفاعت در باب او به حضرت بخارا ابواب مفاتحت آغاز نهاد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 162). به وقت مقام ناصرالدین به بلخ از جانب فخرالدوله رسولان رسیده بود و مفاتحت مکاتبت آغاز نهاده. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 174). و رجوع به مفاتحه شود
لغت نامه دهخدا