جدول جو
جدول جو

معنی لیز خوردن

لیز خوردن((خُ دَ))
سر خوردن، لیزیدن
تصویری از لیز خوردن
تصویر لیز خوردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با لیز خوردن

لیز خوردن

لیز خوردن
لغزیدن پای در جایی لغزان سریدن: پایم در برف لیز خورد و بزمین افتادم
فرهنگ لغت هوشیار

لیز خوردن

لیز خوردن
سُر خوردن. تزلق. لیزیدن. لغزیدن پای در جائی نسو و لغزان. لغزیدن و لغزانیدن. سریدن. در سطحی لغزان سریدن پای و جز آن
لغت نامه دهخدا

بید خوردن

بید خوردن
سوراخ سوراخ شدن پارچه پشمی و قالی بسبب کرم بید
بید خوردن
فرهنگ لغت هوشیار

چین خوردن

چین خوردن
چین برداشتن، شکنج یافتن، شکن یافتن، چروک شدن، پست و بلندی یافتن، ناهموار شدن سطح زمین، چین خوردگی
فرهنگ لغت هوشیار

پیش خوردن

پیش خوردن
خوردن قبل از موعد مقرر، پیش خور کردن: امید به پیش خوردنست
پیش خوردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیچ خوردن

پیچ خوردن
پیچیدن (دست وپا روده و مانندآن) خمیدگی پیدا آمدن در چیزی، گردیدنمنحرف شدن: از سر کوچه پیچ خورد دیگر او را ندیدم، تاب برداشتن کج شدن (چوب میله آهنی و جز آن)
فرهنگ لغت هوشیار

شیر خوردن

شیر خوردن
نوشیدن شیر مادر از پستان او یا نوشیدن شیر گاو و گوسفند
شیر خوردن
فرهنگ لغت هوشیار