جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با لیبل

سیبل

سیبل
قطعه ای از تخته یا مقوا که آن را برای تیراندازی هدف قرار دهند نشانه هدف. توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار

لابل

لابل
نه بلکه: نیست مردم ناصبی نزدیک من لابل خراست طبع او خروار هست و صورتش خروار نیست. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار

سیبل

سیبل
قطعه ای از تخته یا مقوا که برای تیراندازی هدف قرار دهند، نشانه، هدف
سیبل
فرهنگ فارسی معین

سیبل

سیبل
تکۀ تخته یا کاغذ شامل دایره های متحدالمرکز که در تیراندازی هدف قرار بدهند
فرهنگ فارسی عمید

زیبل

زیبل
بلا وداهیه و آفت. (ناظم الاطباء). رجوع به ’زئبل’ شود
لغت نامه دهخدا

ریبل

ریبل
زن پرگوشت به ناز و نعمت پرورده، ماده شتر فربه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا