معنی لهذا - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با لهذا
لهذا
لهذا
مُرَکَّب اَز: لَِ + هذا، برای این. از این رو. از این روی. بدین جهت. از این جهت. بدین سبب. بدین علت. لذلک. ازایرا
لغت نامه دهخدا
لهذم
لهذم
سنان برنده و روان. ج، لهاذم. (منتهی الارب). سنان جان ستان، تیز. یقال: لسان لهذم و سیف لهذم، دزد. (مهذب الاسماء) ، شرم فراخ. (منتهی الارب). ج، لهاذمه. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
لهذم
لهذم
الکاتب. شاعری است. قال فی عبدالله بن الاهتم و سالۀ فحرمه: و ما بنوالاهتم الا کالرحم لا شی ٔ الا انهم لحم و دم جأت به جذام من ارض العجم اهتم سلاح علی ظهرالقدم. (عقدالفرید ج 7 ص 144)
لغت نامه دهخدا
لهذب
لهذب
ثابت و لازم: اَلْزَمَه لهذباً واحداً، یعنی لازم گرفت و برچسبید وی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لهیا
لهیا
نام موضعی است به باب دمشق. (منتهی الارب). جایگاهی به باب دمشق و بدان بیت لهیا گویند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.