جدول جو
جدول جو

معنی له له زدن

له له زدن((لَ لَ زَ دَ))
بر اثر تشنگی مفرط زبان را پیاپی و به سرعت از دهان بیرون آوردن، بسیار تشنه بودن، زبان بیرون آوردن سگ و نفس زدن وی با صدا و سرعت براثر تشنگی یا گرما، ملتهب بودن از شدت گرما
تصویری از له له زدن
تصویر له له زدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با له له زدن

له له زدن

له له زدن
بر اثر تشنگی مفرط زبان را پیاپی و بسرعت از دهان بیرون آوردن (چنانکه سگان کنند) : دید چشمانش نیمه باز است و قوز کرده وله له میزند، بسیار تشنه بودن
فرهنگ لغت هوشیار

له له زدن

له له زدن
از تشنگی زبان را پی درپی و سریع از دهان برآوردن، چنانکه سگان. لُهاث. نفس پیاپی کشیدن با بیرون کردن زبان پیاپی، چنانکه سگ از گرمای هوا یا پیمودن راه دور. بیرون کردن و درون بردن زبان پیاپی با دم زدن، چنانکه سگ گاه تشنگی سخت. پیوسته و پیاپی بیرون کردن سگ و جز آن قسمتی از زبان را از دهان. بسیار تشنه بودن: از تشنگی له له زدن، چون سگ تشنه یا بسیار دویده زبان پیاپی ازدهان بیرون کردن و فروبردن و نفسهای پیاپی کشیدن
لغت نامه دهخدا

لح لح زدن

لح لح زدن
چنین آمده در فرهنگی و گمان بر گرفتن آن از لحلحه تازی که کوچک ترین پیوندی با له له زدن سگ یا نا آرامی از گرمای سوزان ندارد له له زدن لح لح زدن از تشنگی یا گرما. زبان بیرون آوردن سگ و نفس زدن وی با صدا و بسرعت بر اثر تشنگی یا گرما، ملتهب بودن از شدت گرما
فرهنگ لغت هوشیار

چه چه زدن

چه چه زدن
خواندن بلبل. خواندن بلبل و قناری و سایر پرندگان خوش آواز. آواز برآوردن بلبل. نشید برکشیدن، سخت خوب خواندن مغنی آواز را. سخت خوش خواندن. غلطاندن آواز در گلو. (یادداشت مؤلف). تحریر. به خوبی تحریر دادن با صدای صاف و رسا
لغت نامه دهخدا

که که زدن

که که زدن
در تداول عامه، سرفۀ شدید و بسیار کردن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کُهّه زدن
لغت نامه دهخدا

لح لح زدن

لح لح زدن
لح لح زدن از تشنگی یا گرما، زبان بیرون کردن سگ و بتندی و به آواز دم زدن از تشنگی یا گرما و خود کلمه ’لح لح’ ظاهراً اسم صوت باشد. در عربی لعلعه است و تلعلع به معنی زبان بیرون کردن سگ از تشنگی باشد. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

لی لی زدن

لی لی زدن
درخشیدن چنانکه ستاره در هوای صافی. مشعشع بودن. درخشان بودن چنانکه ستاره به شب: ستاره ها لی لی میزند (در تداول تهرانیان) ، یعنی میدرخشد. شاید با تلؤلؤ عرب یکی باشد. و رجوع به لیان لیان شود
لغت نامه دهخدا

هاله زدن

هاله زدن
هاله افتادن: (تادرنیاید انجم وافلاک درنظر ازدود آه هاله بدورقمرزنم) (علی خراسانی)
هاله زدن
فرهنگ لغت هوشیار

هاله زدن

هاله زدن
به دورادور چیزی حلقه زدن و ایجاد کردن:
تا درنیاید انجم و افلاک در نظر
از دود آه هاله به دور قمر زدیم.
علی خراسانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا