سوزش. حُرقه. (مهذب الاسماء). سوزش دل از عشق. (غیاث). سوزش و سوختن دل از عشق. التیاع. سوزش عشق دل را. (بحرالجواهر). سوزش دل. (دهار). سوزش درون و رنج و تعب از عشق و دوستی یا از اندوه و بیماری، سیاهی سرپستان. (منتهی الارب)
روعه. خوف و ترس. (غیاث اللغات) : چون چشم ناصرالدین بر طلعت ملک افتاد روعت ملک و شکوه پادشاهی زمام اختیار از دست او بستد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 104). و رجوع به روعه شود، بهره ای از زیبایی: چشم جهان بینی او داغ کردند و برروعت جمال و طلعت چون هلال او ببخشودند. (ترجمه تاریخ یمینی) ، دل و عقل. (غیاث اللغات)
موضعی به مازندران. (سفرنامۀ رابینو بخش انگلیسی ص 122). دهی کوچک از دهستان بندرج بخش دودانگۀ شهرستان ساری واقع در بیست هزارگزی شمال کهنه ده، کنار راه مالرو عمومی دودانگۀ ساری. دارای 80 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)