کسی که خود را بی جهت نزد دیگران عزیز کند و توقع بی جا داشته باشد، زننده،، ناخوش آیند، تملق، چرب زبانی، برای مِثال چو دستی نشاید گزیدن ببوس / که با غالبان چاره زرق است و لوس (سعدی۱ - ۷۳)، چاپلوس، چرب زبان
تملق، فروتنی، چرب زبانی، مردم را به زبان خوش فریفتن و بازی دادن، (از برهان)، گفتار خوش، گفتار فریبنده، فروتنی بیش از اندازه، فریفتن به فروتنی و تملق و چرب زبانی بود، (جهانگیری)، لابه است، یعنی فریفتن به گفتار خوش و بی اندازه فروتنی کردن، (اوبهی)، تملق، چاپلوسی، (غیاث)، فریبندگی، فریب، فروتنی کردن باشد و به زبان مردم را فریفتن و مبالغت (؟) کردن، (صحاح الفرس) : نشکیبند ز لوس و نشکیبند ز فحش نشکیبند ز لاف و نشکیبند ز منگ، قریعالدهر، وآن چاپلوس بسته گر خندان ؟ کت هر زمان به لوس بپیراید، لبیبی، چون بیامد به وعده بر سامند آن کنیزک سبک ز بام بلند به رسن سوی او فرودآمد گوئی از جنّتش درود آمد جان سامند را به بوس گرفت دست و پا و سرش به لوس گرفت، عنصری، مرد قانع نه مرد لوس بود کز طمع، گربه چاپلوس بود، سنائی، گر بودم سیم کار گردد چون زر ور نبود سیم لوس و لابه فزایم، سوزنی، گهی بوس و گهی لوس و گهی رقص چه گویم عیب آن شب کوتهی بود، جمال الدین عبدالرزاق، چو دستی نتانی بریدن ببوس که با غالبان چاره رفق است و لوس، سعدی، به تدبیر باید جهان خورد و لوس چو دستی نشاید گزیدن ببوس، سعدی، آمد و با هزار لابه و لوس داد بر دست و پای برنا بوس، امیرخسرو، ، نُنُر، لوس را با کلمات و مصادر ترکیب هایی است، ترکیب ها: لوس بار آوردن، لوس بازی، لوس بازی درآوردن، لوس کردن، لوس گری، لوس گری کردن، لوس و ننر، لوس و ننر بارآمده بودن، بچۀ لوس و جز اینها، رجوع به هر یک از این مدخل ها در ردیف خود شود
دهی از دهستان کالج بخش مرکزی شهرستان نوشهر، واقع در 36هزارگزی المده و 6هزارگزی جنوب کالج، کوهستانی و سردسیر، دارای 270 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و مختصرلبنیات، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، در زمستان اکثر مردم برای تأمین معاش به حدود تاچکوه و کاسه گرمحله میروند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
غش کافور، غش که در کافور کنند، باری که به کافور زنند تا بسیارش کنند: کافور تو با لوس بود مشک تو با ناک با لوس تو کافور کنی دائم مغشوش، کسائی، ، دهان کج، کج دهان، لجن و خلابی که پای به دشواری از آن توان برآورد، (برهان) لس: پیش ایشان فاتحهالکتاب آن حضور است حضوری که اگر جبرئیل بیاید لوس خورد، (مناقب افلاکی)، رجوع به لُس شود و شاید این کلمه کوس باشد روباه: و لوس به زبان بیهقیان روباه بود، (تاریخ بیهق)