سازی است که در ایران به نام عود معروف می باشد. پیانونوازان فرانسوی در قرون 17 و 18 میلادی برای این ساز قطعات سبکی می ساختند که بعدها تحت عنوان پرلود، کورانت، ساراباند، کاوت، ژیگ و غیره ظاهر شد
غذا، طعام، طعمه، خورش، خوردنی، برای مِثال لوت خوردند و سماع آغاز کرد / خانقه تا سقف شد پر دود و گرد (مولوی - ۲۱۴) بِرِهنِه، لُخت، عُریان، وَرت، رَت، پَتی، عاری، اُوروت، لاج، غوشت، مُعَرّیٰ، مُتَجَرِّد، عور، لُچ، تَهَک امرد لوت و پوت: انواع خوردنی ها و طعام ها
مُرَکَّب اَز: کلمه رُت، برهنه را گویند و آن را به تازی عریان خوانند، (جهانگیری)، رُت، لخت، بی پوشش، روخ، روت، روده، عور، عریان، تهک، غوشت، اطلس، مجرّد، اَمرد، (اوبهی)، ساده، پسر ساده، پسر امرد و ناهموار درشت، (برهان) : همه بفرستم و همه لوتم (؟) خرد برنتابد آن لوتم، طیان (از حاشیۀ فرهنگ اسدی)، از این دو کلمه برمی آید که لوطی را که منسوب به قوم لوط و امثال آن میکنند اساساً با تای منقوطه است و معنی آن اَمردباز است بی هیچ تکلیف دیگر و لواط و لواطه و لاطی و ملوط عرب نیز اصلش همین لوت فارسی خواهد بود
کویر لوت نام کویری واقع در شمال کرمان و جنوب شرقی کویر نمک و سیصد گز پست تر از آن و آن بیابانی است خشک و هیچ اثر آب در آن دیده نشود و دربدی وضع و هولناکی شهره است، معذلک ایلات مختلف و ساربانها از آنجا بگذرند و راههای زمستانی قافله در کویر باشد و شب هنگام در آن حرکت کنند و روزها شتران به چرا بازدارند، طول این کویر 1100 هزار گز است، ولی نباید پنداشت که تمام قسمتهای آن یکسان و موسوم به کویر لوت میباشد، بلکه مرکب است از کویرهایی کوچک شبیه به هم ولی جدا از یکدیگر، ارتفاع متوسط آن 600 گزو پست ترین نقاطش در نزدیکی خبیص سیصد گز است، در ناحیۀ کویر آب بسیار کم است، قنوات و چشمه ها به غایت کم آب و اغلب شور میباشد، یکی از مسافرین مشهور موسوم به خانیکف راجع به کویر چنین مینویسد: بسیار مشعوفم که به سلامت از سخت ترین کویرها گذشتم، زیرا کویرهای گبی و قزل روم در مقابل کویر لوت دشت حاصلخیزی به شمارمی آید ... رجوع به جغرافیای طبیعی کیهان ص 119 شود
غذا. طعام. اصطلاحی متداول خانقاه و تکیۀ درویشان و صوفیان، چنانکه در شعرهای مولوی همیشه با صوفی همراه آمده و در عبارت مقامات حمیدی نیز که ذیلاً بیاید. اقسام طعامهای لذیذ و طعام در نان تنک پیچیده. (از جهانگیری) : خواستم تا از فائدۀ آن محروم نماند... صورت آن اجتماع از وی ننهفتیم و قصۀ لوت و سماع با وی بگفتیم. (مقامات حمیدی). چون طفل خرد کو شود از لوتها بزرگ جسم صغیر من شد از اسرار من کبیر. سوزنی. تا چنو خر ز بهر پشماگند ببرد گاو لوت و نقل و شراب. سوزنی. دی مرا حاجب امیر بخشم گفت رو کت امیر ندهد لوت. انوری. گه ز نان طفل می زن لوتهای معتبر گه ز سیم بیوه می خر جامه های نامدار. کمال اسماعیل. رو که بر لوت شکر نی برزدم کوری آن وهم کو مفلس بدم. مولوی. لوت خوردند و سماع آغاز کرد خانقه تا سقف شد پر دود و گرد دود مطبخ گرد آن پا کوفتن ز اشتیاق و وجد و جان آشوفتن. مولوی. پیش او هیچ است لوت شصت کس کر کند خود را اگر گوئیش بس. مولوی. گفت نان و زاد و لوت دوش من میکشم از بهر قوت این بدن. مولوی. لوتش آورد و حکایتهاش گفت کز امید اندر دلش صد گل شکفت. مولوی. سایۀ رهبر به است از ذکر حق یک قناعت به ز صد لوت و طبق. مولوی. نیست لوت چرب تیغ و خنجر است جان بباید تافت چه جای سر است. مولوی. مرد گفتش گوشت کومهمان رسید پیش مهمان لوت می باید کشید. مولوی. هم در آن دم آن خرک بفروختند لوت آوردند و شمع افروختند. مولوی. ذات ایمان نعمت ولوتی است هول ای قناعت کرده از ایمان به قول. مولوی. چون روان باشی روان و پای نه می خوری صد لوت و لقمه خوارنه. مولوی. شیرخواره کی شناسد ذوق لوت. مولوی. و طعامهم [ای اهل بلاد هرمز السمک و التمر المجلوب الیهم من البصره و عمان و یقولون بلسانهم ’خرما و ماهی، لوت پادشاهی’ معناه التمر و السمک طعام الملوک. (ابن بطوطه). احمد ز ریاضت نشدت کشف بزن لوت از اهل دل ار نیستی از اهل شکم باش. احمد اطعمه. ، تکه و لقمۀ بزرگ. (برهان) محل بی آب و علف را گویند