جدول جو
جدول جو

معنی لواء بستن

لواء بستن((لَ. بَ تَ))
نصب کردن درفش پادشاهی
تصویری از لواء بستن
تصویر لواء بستن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با لواء بستن

لواء بستن

لواء بستن
لواء ملک بستن، نصب لواء پادشاهی: و لوای ملک رای قنوج به بت خانه کابل بندند. (از حدود العالم)
لغت نامه دهخدا

خواب بستن

خواب بستن
شوراندن خواب کسی و نگذاشتن او تا که به خواب رود. (از آنندراج). به افسون کسی را خواب بند کردن تا همیشه بیدار باشد:
ز بسکه بی تو نشینم دو چشم حیرت باز
گمان برم که مگر بسته اند خواب مرا.
حیاتی گیلانی (از آنندراج).
با چنین خوابها که من هستم
خواب خاقان نگر که چون بستم.
نظامی
لغت نامه دهخدا

روان بستن

روان بستن
دل بستن. تعلق خاطرپیدا کردن. علاقه و دلبستگی بهم رساندن:
چرا باید این گنج و این آز و رنج
روان بستن اندر سرای سپنج.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

نوار بستن

نوار بستن
نواربندی کردن. نوارپیچ کردن. بار یا بسته ای را با نوار استوار کردن، باندپیچی کردن. روی زخم را با نوار و باند پوشاندن
لغت نامه دهخدا

وا بستن

وا بستن
مربوط کردن مرتبط ساختن باز بستن: (درین دوران گرت زین به پسندند زهی پشمین بگردن وا نبندند) (نظامی. لغ)
وا بستن
فرهنگ لغت هوشیار