جدول جو
جدول جو

معنی لو دادن

لو دادن((لُ دَ))
مشت کسی را باز کردن، اسرار قلبی یا خطای خود را فاش کردن
تصویری از لو دادن
تصویر لو دادن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با لو دادن

لو دادن

لو دادن
سر کسی را بروز دادن مشت کسی را باز کردن اسرار قلبی یا خطای خود را فاش کردن: دست و پایش را گم کرد و نزدیک بود که خود را لوبدهد. یا لو دادن چیزی را یا مالی را. مفت از دست دادن آنرا. یا لودادن ناموس خود را. به بی عفتی تن دادن
فرهنگ لغت هوشیار

لو دادن

لو دادن
عامیانه، سخت زشت. سخت نازیبا. سخت بدگل. عظیم زشت. سخت نازیبا و زشت. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

بو دادن

بو دادن
بوناک بودن و بو پس دادن، تف دادن چیزی روی آتش، مثل تف دادن تخم هندوانه و امثال آن
بو دادن
فرهنگ فارسی عمید

رو دادن

رو دادن
روی دادن، به وقوع پیوستن امری، رخ دادن، اتفاق افتادن، پدید آمدن و واقع شدن امری
رو دادن
فرهنگ فارسی عمید

لب دادن

لب دادن
بوسه دادن: لب بخسرو ده و آنگاه به لاغ با مگس گو ز شکر دور مشو. (امیر خسرو لغ) یا لب دادن ظرفی. بعضی از ظرفها چون مایعی از آنها سرازیر کنند در ظرف دیگر پراکنده نشود آنرا لب دادن گویند بر خلاف ظرفی که لب ندهد (آب یا مایع مستقیم در ظرف زیرین فرونریخته وبزمین ریزد)
فرهنگ لغت هوشیار