جدول جو
جدول جو

معنی لو

لو((لُ))
دام، تله (این کلمه به تنهایی کاربرد ندارد)
لو دادن: راز کسی را فاش کردن مشت کسی را باز کردن
لو رفتن: گرفتار شدن به دلیل برملا شدن راز
تصویری از لو
تصویر لو
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با لو

لو

لو
لو دادن، اسرار خود یا دیگری را فاش کردن
لَب، کنارۀ دهان از بالا و پایین که روی دندان ها را می پوشاند و جزء اندام سخن گویی است، شفه
نوعی حلوا
پشته، تپه
صفرا، زرداب
لو دادن چیزی: کنایه از آن را مفت از دست دادن
لو
فرهنگ فارسی عمید

لو

لو
خال (در بازی ورق)
یک لو: ورقی که یک خال داشته باشد
دو لو: ورقی که دو خال داشته باشد
لو
فرهنگ فارسی معین

لو

لو
پَسوَندِ مَکانی مانند: پیچه لو، آب لو، مقصودلو، کندلو، دیرسمالو، زیادلو، فراسانلو، بالو، خرسگلو، قولو، فهلو (پهله = فهله)، سپانلو
لغت نامه دهخدا